—> از جون مرغ تا شیر آدمی زاد <—

جون مرغ تا شیر آدمی زاد

—> از جون مرغ تا شیر آدمی زاد <—

جون مرغ تا شیر آدمی زاد

جریان کوری عشق ۲

Part II

اولین کسی را که پیدا کرد (تنبلی)بود زیرا (تنبلی)تنبلی اش آمده

بودتا جایی پنهان شود.(لطافت)که به شاخ ماه آویزان بود را پیدا

کرد؛(دروغ)ته دریاچه؛(هوس)در مرکز زمین؛خلاصه یکی یکی همه

را پیدا کرد بجز عشق که از یافتن آن نا امید شده بود.

(حسادت)در گوشهایش زمزمه کرد که تو حتمآ باید ((عشق)) را پیدا

کنی و او پشت بوته ی گل است.دیوانگی شاخه ی چنگک مانندی

را از درخت کند و با شدت زیادی آن را در بوته های گل رز فرو برد و

دوباره ودوباره تا اینکه با صدای ناله ای متوقف شد.عشق از پشت

بوته های گل بیرون آمد ؛بادست هایش صورتش را پوشانده بود و از

میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.

اونمی توانست جایی را ببیند چون کور شده بود.

((دیوانگی)) گفت:من چه کردم چگونه می توانم تو را درمان کنم؟

((عشق)) پاسخ داد:تو نمی توانی مرا درمان کنی ؛اما اگرمی

خواهی می توانی راهنمای من باشی.

...واز آن روز است که ((عشق)) کور است و((دیوانگی)) همواره در کنار او

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد